×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

نسل ما

بودا و زنه هرزه

 بودا و زن هرزه
بودا به دهی سفر كرد. زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه زن شد. كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: ?این زن، هرزه است به خانه او نروید.?
بودا به كدخدا گفت: ?یكی از دستانت را به من بده.?
كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت: ?حالا كف بزن.?
كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: ?هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند.?
بودا لبخندی زد و پاسخ داد: ?هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند.

پنجشنبه 2 مرداد 1393 - 1:19:52 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ارسال پيام

سه شنبه 15 مهر 1393   6:57:55 PM